مهتای بی همتای ما

واژه ها از زبان مهتا

اولین کلماتی که خوب و کامل میگفتی مامان، بابا، اب بود و بقیه کلمات رو خیلی شیرین میگفتی که هر وقت صحبت میکردی کلی میچروندمت نمکدون مامان الهه.مثل طوطی هر چی میگیم شما هم تکرار میکنی، عمه نو ( عمه جون) مانو( مامان جون) در( هر فعلی رو با این کلمه مشخص میکنی مثلا لباسمو در بیار  در رو باز کن. در رو ببند . و... آنو(شامپو) میومدی دم در حموم میشستی و میگفتی آنو آنو تا بهت هم نمیدادیم آروم نمیشدی ادادات(ش کلات) قنت( قند) مات( ماست) گوک(دوغ) گوت(گوشت) بودتال (پرتغال) ایبس( سیب) هر وقت گشنه میشدی میگفتی به به خلاصه انقدر شیرین زبون شدی که خدا میدونه الان که این کلمات رو میگی ۱.۵ سالته عاشق رژ لب هستی و بهش میگی ابدو.  ...
24 بهمن 1393

چشن ها و تولد ها

ماشا الله از زمان تولدت عروسی و تولدی بود که میرفتی و خیلی هم به ما خوش میگذشت در کنار دختر خوب و خانمی مثل شما ، تو پست های قبلی که مربوط به ماه های اول بود و عروسی هایی که رفتی عکس گذاشتم یکی از بهترین عروسی هایی که بود و خیلییییی به ما خوش گذشت ،عروسی دایی محسن بود و خیلی خیلی دختر خوبی و بودی و از اول تا اخر عروسی زحمت نگهداری شما به گردن مامان جون و بابا جون و عمه جون و عمو جون کاظم  بود .به خاطر اینکه خیلی سرمون شلوغ بود و سرگرم کارهایی عروسی خیلی از شما نتوستیم عکس یادگاری داشته باشیم ولی به لطف اقوام و فامیل چند تا عکس یادگاری داریم که برات میزارم. این لباس ر و با کلی ذوق برات خریده بودیم ولی کلا یک ساعت هم تنت...
24 بهمن 1393

چهارمین مسافرت مهتا(فرانسه_ آلمان)

دومین سفرت به خونه دایی جون محسن بود که رفتیم و بیشتر هم به خاطر اینکه نزدیک کریسمس بود و دایی خیلی دوست داشت که بریم و پیششون باشیم. عمه جون الهام هم که کاراشو ردیف کرده بود و با هم عازم سفر شدیم ولی اول رفتیم پاریس و یک شب پر خاطره و هیاهو رو گذروندیم ،چون سفر اصلی عمه به پاریس بود و ماهم با ایشون خونه خسرو  و شراره جون یک شب بودیم و فردای اون روز هم شام خونه آنا جون دعوت داشتیم و خیلی بهمون خوش گذشت.یه خانواده هنرمند که کلی برامون اون سب موسیقی نواختند و شما هم کلی نا نای کردی. وساعت ۱۱ شب هم بلیط اتوبوس داشتیم به سمت خونه دایی جون. عمه الهام هم یه سفر دو روزه اومد خونه دایی محسن و بعد برگشت پاریس. خیلی سفر خوب و خاطره انگیزی بود وع...
23 بهمن 1393

سومین مسافرت مهتا(آلمان_ کلن)

اولین سفرت به خارج از ایران بود و من و بابا مهدی نگران از این بودیم که توسفر اذیت نشی و تغییر آب و هوا اذیتت نکنه. (البته تابستون رفتیم که هوا خوب باشه- سوم مرداد بلیط رفتمون بود)از اونجایی که شما عاشق ددر  هستی و بودی یه سفر خاطره انگیز رو برام بوجود آواردی. البته باید بگم که کمک های دایی محسن و زندایی جون و عباس جون پسر عموی من هم بی تاثیر نبود ،چون همش بغل اونها بودی و من و بابا مهدی هم کلی از سفر لذت بردیم .شما هم خیلی دختر خوبی بودی. دایی محسن حسابی برامون برنامه های تفریحی چیده بود و خلاصه 10 روز کلی تو  زحمت انداختیمشون .جند روز رو برای جاهای تفریحی گذاشتیم و چند روز هم به مراکز خرید رفتیم و بگم که کلی هم برات سوغاتی خ...
23 بهمن 1393

دومین مسافرت مهتا ( سرعین و سراب)

یکی از سفر های خیلی خوب و به یاد موندنی این سفر خانوادگیمون بود که به سراب و سرعین رفتیم . به همراه مامان و جون پری و بابا جون و عمه الهام و خانواده عموی بابا مهدی به منزل دختر عموی بابا تو سراب رفتیم . تاریخ 6 خرداد بود که تصمیم گرفتیم رفتیم . به کنار از سفر 9 ساعته ای که داشتیم و شما حسابی شیطنت کردی ، ولی وقتی رسیدیم و چند روزی که اونجا بودیم حسابی بهمون خوش گذشت و کلی زحمت انداختیم  به گردنشون. یک روز از صبح به سرعین رفتیم و شب رو هتل گرفتیم و دور هم موندیم خیلی خوب بود ولی یه اتفاق کوچیک برات افتاد و اون شب من و بابا مهدی رو نگران کردی ولی خدا روشکر به خیر گذشت. حتما دوست داری بدونی چی شد هیچی دخترم رو تخت نشسته بودی که...
23 بهمن 1393

اولین سفر سه نفره(مشهد الرضا)

اولین سفر سه نفره ای که دوست داشتیم  ببریمت مشهد بود . تا با زیارت امام رضا بیمه خودش بشی و همیشه سلامت باشی. به خاطر همین هم تصمیم گرفتیم که یه سفر یه روزه به قصد زیارت بریم و 25 اسفند سال 92 که شما هفت ماهت بود و حسابی هم وروجک شده بودی رفتیم . با اینکه سفر کوتاه بود ولی خیلی بهمون خوش گذشت . چون شبی که رفتیم حرم امام رضا به خاطر بارونی که میومد خیلی خلوت بود و به حس عجیبی داشت . شما هم اولش بیدار بودی و کلی زیارت کردیم و در آخر تخت گرفتی خوابیدی و بعد از زیارت با بابا مهدی رفتیم یه شام مفصل خوردیم و شما همچنان خواب بودی. روز 26 هم که ساعت 10 شب پروازمون بود و چون هوا خیلی سرد بود و جایی نمیتونستیم بریم از عمه الهام ...
23 بهمن 1393

اولین های مهتا

اولین باری که صدای قلب کوچولوت رو شنیدیم : 14 بهمن سال 91 بود.میتونم بگم یکی از بهترین صداهایی بود که به عمرم شنیدم. اولین شیر خوردنت : از همون روزی که به دنیا اومدی شیر خوردنت رو شروع کردی و فقط شیر مامان الهه رو دوست داشتی(شکموی کوپولی من) اینم عکست که همش دنبال شیر میگشتی   اولین بار که به حمام رفتی : بعد از حمام اولی که توبیمارستان بردنت روز چهارم از تولدت با مامان جون مریم و بابا مهدی رفتی حموم.عاشق آب بودی از بچگی و اصلا گریه نمیکردی عکسی که میزارم برای اون روزت نیست ولی یه عکس از حموم رفتنته اولین لبخندت یادم نیست چه تاریخی بود چون از همون نوزادی همیشه لبخند به لبانت بود ...
14 بهمن 1393

اولین عید با مهتا(نوروز۹۳)

عید 93 اولین عید مهتا گلی بود که حسابی عیدی گرفتی از فامیل و دوستان روز اول عید که به دیدن مامان جون و باباجونیا رفتیم و از اونجا هم خونه مادر بزرگای من و بابا مهدی عیدی از مامان پری و بابا جون 2 دست لباس خوشگل گرفتی  که یکیش رو روز اول عید تنت کردم و خیلی هم بهت میومد. مامان مریم و بابا جون علی هم یه دلفین تو گردنی طلا دادند.عمه جون هم کیف هلو کیتی خوشگل و..........     اینم مهتا بغل مامان بزرگ مامان الهه در کنار هفت سین ساده   ...
14 بهمن 1393

اولین جشن تولد مهتا

تولد   تولد    تولدت مبارک  روز تولدت یکی از بهترین روزهای زندگی من و بابا مهدی بود . خدا رو شکر که سالم و سلامت یک سال از زندگی شیرینت به خوبی و خوشی گذشت و آرزوی من و بابا مهدی این هست که همیشه شاداب و سلامت و موفق باشی و سالیان سال روز تولدت رو در کنار هم جشن بگیریم.(120 ساله بشی انشاالله عزیز دردونه ما) اولین جشن تولدت رو با حضور مامان بزرگها و بابا بزرگها و عمه جون برگزار کردیم .(دایی جون و زندایی جون هم نبودند  و چند روز بعد از تولدت برای مراسم عروسی اومدن ایران) یه چشن کوچولی ساده گرفتیم ولی خیلی بهمون خوش گذشت و شما هم حسابی دلبری کردی و فقط رقصیدی برامون &nbs...
13 بهمن 1393